English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4195 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
weathered rocks U خاره هایی که در تحت تاثیرهوا خردشده اند یا رنگ انها رفته است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
krantz U خاره هایی که دیواری ازانهادرست شود
lee board U تخته یا تخته هایی که به پهلوی کشتی ته پهن نصب میکنندکه دراب پائین رفته
detrited U خردشده
notobranchiate U در باب ماهیانی گفته میشود که نفس کش انها در روی پشت انها است
damped wave U موجی که دامنه ان رفته رفته کاهش میابد
critical mach number U عدد ماخی که در ان جریانهای شتابدار اطراف یک جسم دربعضی نقاط رفته رفته به سرعتهای مافوق صوت میرسند
The sun has set (hadd set). U آفتاب رفته است ( رفته بود )
lisp U یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که اصولا" برای پردازش داده هایی است که شامل لیست هایی می باشند
lisped U یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که اصولا" برای پردازش داده هایی است که شامل لیست هایی می باشند
lisping U یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که اصولا" برای پردازش داده هایی است که شامل لیست هایی می باشند
lisps U یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که اصولا" برای پردازش داده هایی است که شامل لیست هایی می باشند
dwindled U رفته رفته کوچک شدن
dwindling U رفته رفته کوچک شدن
dwindles U رفته رفته کوچک شدن
to peter out U رفته رفته کوچک شدن
dwindle U رفته رفته کوچک شدن
rocks U خاره
rocked U خاره
rock U خاره
rock bound U خاره بست
rocklike U خاره مانند
rendrock U دینامیت خاره شکن
rock work U خاره یا صخره مصنوعی
rockeries U خاره یاصخره مصنوعی
rock U سنگ خاره صخره
rocked U سنگ خاره صخره
rockery U خاره یاصخره مصنوعی
rocks U سنگ خاره صخره
brushwork U هر کاری که با قلممو یا خاره انجام شود
limpets U جانور نرم تن خاره چسب صدف کوهی
limpet U جانور نرم تن خاره چسب صدف کوهی
propylite U یکجور خاره اتش فشانی که در برخی کانهای سیم خیزیافت میشود
peperino U خاره اتش فشانی سبک وسوراخ سوراخ که از شن وخاکستر درست شده است
pitchstone U یکجور خاره اتش فشانی که خاصیت شیشه و صیقل زفت رادارا است
rool crush U اثر تاخوردگی [فرش هایی که درست عدل بندی نشده و یا مدت طولانی بصورت چهارلا در انبار باشد پس از مفروش شدن در زمین برآمدگی هایی در محل تا دارد که اگر به شکستگی منجر نشده باشد پس از مدتی اصلاح می شود.]
phonolite U خاره اتش فشانی که تخته سنگ تازه ازموه گرفته ان چون چکش بخوردصدامیدهد
those U انها
they U انها
yond U انها
many of them U بسیاری از انها
who are they? U انها کی هستند
most of them U بیشتر انها
one of them U یکی از انها
the most that i can do U بیشتر انها
he rolled them by U سواره از پهلوی انها رد شد
many of them U عده زیادی از انها
neither of them know U هیچکدام از انها نمیدانند
i saw none of them U هیچکدام از انها را ندیدم
to pass muster U در بازدیدارتش و مانند انها
dislocated U در رفته
by inches U رفته رفته
gradually U رفته رفته
inchmeal U رفته رفته
by degrees <adv.> U رفته رفته
bit by bit <adv.> U رفته رفته
short tempered U از جا در رفته
departed U رفته
in process of time U رفته رفته
frenetical U از جا در رفته
thrawart U در رفته
gradually <adv.> U رفته رفته
they are cured by nature U طبیعت انها را درمان میکند
extending U بازشدن صفها از هم یا بازکردن انها
extends U بازشدن صفها از هم یا بازکردن انها
they were badly officered U افسران انها خوب نبودند
extend U بازشدن صفها از هم یا بازکردن انها
they are of a doubtful paterni U اصل انها معلوم نیست
they came to a rupture U میانه انها بهم خورد
i alone bear the brunt of it U خدمت انها بر من واجب می اید
brass bands U ادوات انها از برنج باشد
brass band U ادوات انها از برنج باشد
pepo U کدو و خیار ومانند انها
it is a pity of them U دل ادم برای انها میسوزد
podiatry U دانش ناخوشیهای پاودرمان انها
curtesy U زوج از انها ارث می برد
logroll U غلتاندن الوار وانداختن انها به اب
day a day U روی هم رفته
deep-set U فرو رفته
retreating forehead U پیشانی تو رفته
smudgier U رنگ و رو رفته
emaciated U گوشت رفته
smudgiest U رنگ و رو رفته
windswept U بر باد رفته
cavetto U [پخی تو رفته]
truncated soil U خاک رو رفته
consumptive U تحلیل رفته
red-hot U ازجادر رفته
applied <adj.> <past-p.> U بکار رفته
weatherbeaten U رنگ و رو رفته
exhausted U تحلیل رفته
away U غایب رفته
frenzied U ازجا در رفته
pallid U رنگ رفته
unbridle U مهاردر رفته
overalls U رویهم رفته
overall U رویهم رفته
smudgy U رنگ و رو رفته
consumptives U تحلیل رفته
neat U شسته و رفته
in the a U روی هم رفته
in the lump U روی هم رفته
average U روی هم رفته
averaged U روی هم رفته
averages U روی هم رفته
averaging U روی هم رفته
extinct U ازبین رفته
frantic U ازکوره در رفته
gone <adj.> U از دست رفته
I'm glad he's gone. U خوشحالم که او رفته.
iam bored U حوصله ام سر رفته
neater U شسته و رفته
neatest U شسته و رفته
i have been to paris U پاریس رفته ام
installed <adj.> <past-p.> U بکار رفته
he knew that i had gone U او میدانست که من رفته ام
inserted <adj.> <past-p.> U بکار رفته
deployed <adj.> <past-p.> U بکار رفته
appointed <adj.> <past-p.> U بکار رفته
altogether U روی هم رفته
off shade U رنگ رفته
defunct U ازبین رفته
chafed U پوست رفته
by and large <idiom> U روی هم رفته
it has escaped my remembrance U از خاطرم رفته
overseen U غلط رفته
jitters U از کوره در رفته
on a par U روی هم رفته
sunken U فرو رفته
pulled U تحلیل رفته
averaged U روی هم رفته
on average [on av.] U روی هم رفته
all in all U روی هم رفته
averagly U روی هم رفته
madding U از کوره در رفته
all told U روی هم رفته
first and last U روی هم رفته
their principal food is rice U خوراک عمده انها برنج است
the exercised thier veto U انها حق وتوی خود را اعمال کردند
tzigane U وابسته به کولیهای مجار یاموزیک انها
grosbeak U سهره و سینه سرخ و مانند انها
onomastics U علم اشتقاق لغات و طرزاستعمال انها
crackleware U فروفی که سطح انها ترک داریامودارمینماید
it filled their hearts with t U ترس زیاد دردل انها انداخت
pelage U پوشش جانور پستاندارخزوپشم و مانند انها
corrective maintenance U جداسازی وتصحیح خرابی ها پس ازوقوع انها
advanced pawn U پیاده پیش رفته
lorn U از دست رفته بربادرفته
he must have gone U باید رفته باشد
income forgone U درامداز دست رفته
sunken eyes U چشمان فرو رفته
tacky U رنگ ورو رفته
immersed in debt U فرو رفته در فرض
furibund U اشفته ازجادر رفته
lost chain U زنجیره از دست رفته
retreating chin U چانه عقب رفته
forged side U سطح فرو رفته
lost U از دست رفته ضایع
saddle nose U بینی فرو رفته
revendication U استردادزمین ازدست رفته
he is off to the war U رفته است به جنگ
what is done cannot be undone U اب رفته بجوی برنمیگردد
powered U توان از دست رفته
Have you been there recently (lately) U تازگیها آنجا رفته ای ؟
Vanished(shattered, dashed) hopes. U امیدها ی بر باد رفته
washed up U بکلی تحلیل رفته
pale U رنگ رفته بی نور
ha-ha U دیوار فرو رفته
paler U رنگ رفته بی نور
palest U رنگ رفته بی نور
we cannot undo the past U اب رفته بجوی برنمیگردد
power U توان از دست رفته
I feel pins and needles in my foot. U پایم خواب رفته
The child [kid,baby] has taken after her mother. بچه به مادرش رفته.
powering U توان از دست رفته
powers U توان از دست رفته
neat U شسته و رفته مرتب
neater U شسته و رفته مرتب
you are mistaken U خطا رفته اید
go out the window <idiom> U اثرش از بین رفته
neatest U شسته و رفته مرتب
As limp as a rag. U شل واز حال رفته
He is on leave of absence . U مرخصی رفته است
legumen U حبه لوبیا و باقلاو مانند انها تخمدان
pastry U کماج وکلوچه ومانند انها شیرینی پزی
pastries U کماج وکلوچه ومانند انها شیرینی پزی
interdenominational U وابسته به فرقههای مذهبی و روابط انها با یکدیگر
pile group U دسته شمعهائی که سر انها رادال بتنی می پوشاند
age grouping U طبقه بندی اقلام بر حسب عمرقانونی انها
porter house U جایگاه فروش و صرف ابجووکباب و مانند انها
benday U جداکردن دومنطقه بوسیله ایجادشیار بین انها
vendor rating U رده بندی فروشندگان براساس سابقه انها
neck wear U کراوات و یقه و مانند انها گردن پوش
turret guns U توپهایی که کالیبر انها بیش از 6 اینچ است
they rate as tonic drugs U انها جزو داروهای نیروبخش بشمار میروند
the cork went off with apop U چوب پنبه در رفته تپ صداکرد
wear off U فرسوده و از بین رفته شدن
Time hangs heavily on my hands. U از زور بیکاری حوصله ام سر رفته
to have arrived [expected moment] U رسیدن [به زمان انتظار رفته]
lost causes U جنبش یا آرمان از دست رفته
lost U از دست رفته تلف شده
Recent search history Forum search
1postside
1Vintage style
1fibers affecting
1سلام دوستان . یک سوال داشتم.در عبارتی که نوشتم از کجا باید بفهمیم که کلمه طراحی به کل جمله برمی‌گردد یا فقط به piping
1He has been publicly disgraced for offenses of which he was not guilty.
4express, overexpression
1usually i moved much faster_ask the other girls that i'd been out with.
1a fairly weighted coin
1Otherwise, throw in a rimshot hit every now and then
2ظروف یکبار مصرف بصورت عامیانه به انگلیسی چی میشه
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com